شب که مهتاب درآیینه ی من می رقصد
می نشینم به تماشا، به تو می اندیشم
همه ی روز به تصویر تو می پردازم
همه ی گریه شب را به تو می اندیشم…
چیستی؟ خواب و خیالی؟ سفری؟ خاطره ای؟
که دراین خلوت شب ها به تو می اندیشم
لحظه ای یاد تو از خاطر من خارج نیست
یا درآغوش منی، یا به تو می اندیشم!
اگر آینده به یک پنجره تبدیل شود
پشت آن پنجره حتی به تو می اندیشم
تو به حافظ، به حقیقت، به غزل دلخوش باش
من به افسانه ی نیما به تو می اندیشم
نه به اندیشه ی زیبا، نه به احساس لطیف
كه به تلفیقی از این ها به تو می اندیشم
تو به زیبایی دنیای كه می اندیشی؟؟
من كه
تنها به تو،
تنها به تو می اندیشم …
برچسب : عاشقانه, نویسنده : zeinablove22 بازدید : 263